شبکه یک - 21 آذر 1399

یک دوراهی؛ از "ما نمی‌توانیم" تا "نوآوری و خودباوری" ("آذر ۳۲" و "اخگر ۹۹")

نشست ( دو خط موازی؛ "انقلاب" ، "انفعال" و خطر "حاجی واشنگتن"ها )_ روز دانشجو _ ۱۶ آذر ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت دانشجویان محترم و اساتید سلام عرض می‌کنم. تشکر می‌کنم از این که بنده را به این جمع محترم دعوت کردید. البته این ترجمه‌ی «نفاسّات فی العقد...»، را من نفهمیدم که چرا این‌طور ترجمه شد؟ یک مشکل در انتقال مفاهیم قرآن و روایات بعضی ترجمه‌های به اصطلاح تحت‌الفظی است که یا غلط است یا اگر غلط نیست نارسا است. می‌دانید که ترجمه شروع تفسیر است و ترجمه‌ی غلط اغاز یک تفسیر نادرست است. چون مناسبت 16 آذر است دوستان عنوان بحث را بحث نسبت دانشگاه و آن چه که در دهه‌ی 30 و سال‌های 32 اتفاق افتاد و آن چه که امروز در اواخر دهه‌ی 90 دانشگاه‌های ما با آن مواجه هستند را قرار دادند. ببینید ما از همان ابتدا، نه فقط سال 32 بلکه از زمان مشروطه دو جریان موازی داشتیم که هر دوی آن‌ها از علم و پیشرفت و جبران عقب‌ماندگی‌های یکی، دو قرن اخیر یعنی اواخر قاجار و پهلوی حرف می‌زدند. همیشه شعار این بوده و الان هم همین‌طور است. این دو جریان از حدود صد سال پیش شعار علم و پیشرفت و تمدن‌سازی و بازگشت به عظمت ایران را می‌دادند و سخن می‌گویند. اما دو راه حل کاملاً متفاوت و گاهی متناقض و گاهی هم مشابه ارائه می‌دهند. در یک جهاتی مشابه و در یک جهاتی متناقض ارائه می‌دهند. یکی خطی است که معتقد است ما بدون تقلید، کپی‌برداری و حتی وابستگی نمی‌توانیم مشکلات خودمان را حل کنیم و ایران عقیم شده است. دوران تاریخی ایران و ایرانی و ما گذشته است و چه به عنوان ایرانی و چه به عنوان مسلمان و به خصوص به عنوان ایرانی مسلمان ما باید غرب‌گرایی را وجهه‌ی نظر قرار بدهیم. از غرب‌باوری تا غرب‌زدگی در رده‌های مختلف راه حل است. این خط از قبل از مشروطه و از زمان ناصرالدین شاه قاجار که مسئله‌ی تجدد و نوآوری را با کپی‌برداری و بدون خودباوری شروع کرد تا زمان پهلوی و کودتای انگلیسی‌ها که صحبت از غرب‌پرستی و ذلت و وابستگی و تسلیم در برابر غرب پیش آمد ادامه داشت. الان هم حتی بعد از انقلاب رگه‌ی این تفکر در حکومت جمهوری اسلامی بوده است. از اول تا الان بوده است. منتها گاهی غلیظ و گاهی رقیق می‌شده، گاهی صریح می‌شده، گاهی هم بدون صراحت و در لفافه بوده است. ولی هنوز هم این خط هست. حتی در حکومت جمهوری اسلامی هم هست که ما نباید و نمی‌توانیم به خودمان اعتماد داشته باشیم و اتکا کنیم و این که از تجربه‌های غرب و شرق استفاده کنیم و بیاموزیم اما خودمان را باور کنیم و ما نمی‌توانیم. یک خط هم این بوده که می‌توانیم. چند بار در طول تاریخ توانسته‌ایم. به خصوص ایران پس از اسلام در چند مقطع تمدن‌سازی، تولید ثروت، تولید قدرت، تولید علم در سطح جهانی کرده و یک زمانی ایران اسلامی قطب تمدن و همه‌ی علوم در جهان شده است. یکی از اصلی‌ترین قطب‌ها شده است. چرا نتوانیم؟ چه کسی به ما تلقین می‌کند که ایران و ایرانی مسلمان عقیم شده و دیگر ما در تاریخ سیاسی، در حوزه‌ی تمدن‌سازی، حکومت‌سازی صرفاً باید کپی بزنیم و تقلید کنیم و وابسته باشیم و زیر سایه‌ی دیگران حرکت کنیم و به دم دیگران وصل بشویم و بلکه دم دیگران باشیم؟ این دو دیدگاه از اول بوده و الان هم هست. ضعیف و قوی شده است. البته بعد از انقلاب این دیدگاه که همیشه قدرت اصلی حکومت در اختیار آن بوده حالا قدرت اصلی حکومت را در اختیار خود نمی‌بیند ولی در حکومت حضور دارد. شما تا همین الان هم این دو رگه را می‌بینید که تسلیم بشویم یا مبارزه و مقاومت کنیم. این خط از همان اول بود. یعنی شما مثلاً به سال 32 و قضیه‌ی 16 آذر برگردید. 16 آذر چه ماهیتی داشته است؟ کودتای 32 شده و انگلیس دوباره برگشته و بر ایران مسلط شده است. این دفعه آمریکا هم آمده است. کنسرسیوم نفت شده است. چند قدرت غربی کل کشور را بین خودشان تقسیم کرده‌اند. سهم شوروی و کمونیست‌ها را هم داده‌اند. سهم فرانسه را هم داده‌اند ولی لقمه‌ی چرب گیر آمریکا و انگلیس افتاده است. بر کل کشور مسلط شده‌اند. دانشگاه و دانشجویان علیه این‌ها قیام کردند. نه کمونیست بودند و نه لیبرال بودند. جریان‌هایی با گرایش ملی و گرایش مذهبی بودند و علیه آمریکا و انگلیس و کودتا و رژیم پهلوی و سلطنت و شاه شعار می‌دادند. شهید چمران در این صحنه بوده و بروید خاطرات ایشان را بخوانید که چه چیزی نقل می‌کند و چه اتفاق‌هایی افتاده است. چند ماه بعد از کودتا که معاون رئیس جمهور آمریکا «نیکسون» که بعداً خودش رئیس جمهور آمریکا شد به ایران آمده تا ببیند کودتا به کجا رسید و آیا کاملاً مسلط شده‌اند و توانسته‌اند نهضت ملی شدن نفت که یک نهضت ضد استعماری و ضد انگلیسی و ضد شاه و ضد پهلوی و ضد سلطنت بوده را متلاشی کنند یا نه؟ توانستند «مصدق» و «نواب» و «کاشانی» و رهبران این نهضت را بعد از این که آن‌ها را به جان هم انداختند و اختلافات افتاد سرکوب کنند و حذف کنند؟ آیا توانسته‌اند کشور و دانشگاه‌ها و حکومت را کنترل کنند؟ او بعد از گذشت چند ماه از کودتا یعنی از آخر مرداد که کودتا شده تا نیمه‌ی آذر همان سال و وقتی که سه، چهار ماه گذشته آمد تا ببیند آمریکا مسلط شده و می‌توانند غارت را شروع کنند؟ دانشجوها آمدند و با شعارهای ضد آمریکایی و ضد شاه و ضد انگلیس و دفاع از ملی شدن نفت به صحنه ریختند. بنابراین این روشن بشود که 16 آذر 32 نه یک جریان چپ کمونیستی است و نه لیبرال و راست است و این جریان ضد آمریکایی و ضد انگلیسی و ضد سلطنت و ضد پهلوی است. بعدها خیلی‌ها خواستند تحریف کنند و معنی آن را عوض کنند و چیزهای دیگری بچسبانند. حتی خواستند بعد از انقلاب در یک دوره‌ای و در دهه‌ی گذشته 16 آذر را تحت عنوان توبه‌ی ملی به دفاع از آمریکا و رابطه با آمریکا تبدیل کنند. این خطی که ما پیشرفت می‌خواهیم و وابستگی نمی‌خواهیم، ما می‌توانیم، ما بدون استعمار و استبداد با تکیه بر ارزش‌های اسلامی و انقلابی و با تکیه به استعدادهای جوانان خودمان می‌توانیم و می‌خواهید و باید دوباره یک قدرت تمدن‌ساز بشویم و با همه‌ی جهان هم دوستانه و عادلانه ارتباط برقرار کنیم. اما در برابر ظلم و ستم جهانی بایستیم. ما نه ظلم می‌کنیم و نه ظلم می‌پذیریم. شعار قرآن این است. نه ظلم می‌کنیم و نه ظلم می‌پذیریم. نه می‌گوییم ما بهترین نژاد و بهترین ملت جهان هستیم و بقیه‌ی ملت‌ها و نژادها باید از بین بروند و نه می‌گوییم ما یک ملت و نژاد بدبخت و فرودستی هستیم و نمی‌توانیم. برادری و برابری شعار اسلام و انقلاب اسلامی و شعار امام و قانون اساسی ماست. حالا به چند دهه قبل از 16 آذر سال 32 برگردیم. به دورانی برگردیم که هنوز انگلیس‌ها رژیم پهلوی را بر سر کار نیاورده‌اند. این کودتای دوم بود که بچه‌ی شاه را آوردند و مسلط کردند. یعنی پهلوی داشت از بین می‌رفت و دوباره آن را تقویت کردند. در کودتای اول که پدر او را آوردند و حتی قبل از آن این خطی که ما به لحاظ اقتصادی و نظامی و علمی عقب افتاده‌ایم و باید به شکلی جبران بکنیم را با این دو گرایش از زمان قاجار بین نخبگان و داخل حکومت به وجود آوردند. این جریان‌های نوگرایی، تجددگرایی، غرب‌گرایی از زمان به خصوص ناصرالدین شاه قاجار تقویت شد. یعنی تمام کارهایی که می‌گویند رضا خان و پهلوی کرده در زمان ناصرالدین شاه شروع شده است. تحت عنوان پیشرفت اما از نوع غرب‌گرایی شروع شد. منتها اگر بخواهیم دو شاخص در آن زمان بشماریم که این دو سبک را در حد وسع آن زمان پیگیری می‌کردند شما می‌توانید جریان امیرکبیر در زمان ناصرالدین را با جریان میرزا آقا خان نوری و میرزا حسین سپهسالار مقایسه کنید. اولی ضد انگلیسی بود. دارالفنون را تأسیس کرد که ما در حوزه‌های فنی، مهندسی و علوم جدید قوی بشویم. ارتش ما قوی بشود. سلاح داشته باشیم و از خودمان دفاع کنیم. نصف ایران در زمان قاجار به دست روس‌های تزاری رفت. یک سوم ایران رفت. بخش مهمی از شرق ایران به دست انگلیس‌ها افتاد. انگلستان آمد افغانستان از هرات تا قندهار و همین‌طور پاکستان و بلوچستان را از ایران جدا کرد. روس‌ها از بالا این کار را کردند. بعد هم که آمدند بحرین را رسماً در زمان خود شاه و بعد از گذشت چند سال از کودتای 28 مرداد جدا کردند و بعد هم بر کل ایران مسلط شدند. این حرکت از آن زمان شروع می‌شود. شما اگر این دو جریان را از همان موقع نگاه کنید و بشناسید می‌بینید یک جریان امیر کبیر است که می‌گوید استاد انگلیسی و روسی نباید به دارالفنون بیاوریم. چون انگلیس‌ها و روس‌ها با ما در حال جنگ هستند و توطئه‌ی استعماری دارند. آن موقع هنوز آمریکا به ایران وصل نشده بود. آمریکا مشغول غارت و جنایت در داخل خود قاره‌ی آمریکا بود و هنوز خیلی از قاره خارج نشده بود مگر در اطراف و گاهی هم در اروپا ولی هنوز دستش به ایران نرسیده بود. البته همان زمان ناصرالدین شاه رابطه‌ی ایران و آمریکا برقرار شد ولی تا دهه‌ها بعد آمریکا نه زورش می‌رسید و نه خیلی اطلاع و اشراف به مسائل داخل ایران داشت. بعد که به خصوص نفت در ایران کشف شد و همان زمان هم انگلیس‌ها کودتا کردند و ایران را گرفتند و سلطنت پهلوی را آوردند. یکی از دلایل اصلی آن همین نفت بود که چرچیل گفت اگر نفت ایران و اشغال ایران نبود در جنگ اول و جنگ دوم بین‌الملل ما پیروز نمی‌شدیم. ما در این دو جنگ به خاطر خاک ایران و نفت ایران، سوخت تانک‌ها و هواپیماهای خود و به خاطر غذای مردم ایران پیروز شدیم. در جنگ اول غذای مردم ایران را گرفتیم و نصف ملت ایران از گشنگی مردند و قتل عام شدند. ما این‌طور توانستیم آن دو جنگ را ببریم. هزینه‌ی جنگ را ایران بی‌طرف داد ولی نان جنگ را ما خوردیم. بعد از این‌ها بود که کم کم آمریکا فهمید باید به این‌جا بیاید چون جای مهمی است و باید ایران را بگیرد و با انگلیس شریک بشود که بعد هم از انگلیستان مسلط‌تر بشود. آن موقع یک خط، خط امیر کبیر است که می‌گوید دارالفنون را تأسیس می‌کنیم و اساتید اروپایی را می‌آوریم. چون از همان 150، 200 سال پیش عقب‌افتادگی‌های ایران شروع و شدید شد و پیش افتادگی اروپا در همین یکی، دو قرن شد. می‌دانید که آمریکا 80 سال بیشتر نیست که ابرقدرت شده است. صد سال پیش قدرت جهانی نبود. این نان جنگ اول و دوم بین‌الملل در اروپا را خورد که خود اروپا در جنگ نابود شد و کشورهای دیگر هم ضربه خوردند و آمریکا در جنگ چون دور بود و نبود ضربه نخورد اما نان جنگ را خورد. یعنی در واقع رشد مادی و یکی از ابرقدرت‌ها شدن آمریکا برای این بود که پای سفره‌ی خون آن دو جنگ بین‌المللی نشست. یکی از جاهایی هم که خون آن را مکیدند ایران بود. انگلیس یعنی لندن، پاریس، واشنگتن، نیویورک، همه با خون و نفت و منابع کشورهایی مثل ما در صد سال گذشته آباد شد. و الا شما عکس‌های این‌ها را در 130 سال پیش ببینید. همین پاریس و لندن شهرهای بسیار معمولی بودند. در این 150 سال همه جا را مکیدند و جنگ و غارت و استثمار کردند. هنوز هم مشغول هستند و شهرهای خودشان را به این شکل آباد کردند. بعد هم به بقیه گفتند اگر شما هم می‌خواهید پیشرفت بکنید زیر پر و بال ما بیایید. نگفتند این پول و ثروت از کجا آمد. امیر کبیر می‌گوید چون انگلیس و روسیه به ایران طمع دارند و درگیر منافع خود هستند از آن‌ها استاد نمی‌آوریم. از اتریش و فرانسه می‌آوریم. فرانسه هم می‌خواهد استثمار کند ولی تا آن موقع زورش به ایران نرسیده بود. لذا بیشتر از استادهای فرانسوی و اتریشی به ایران می‌آوردند و به زبان فرانسه تدریس می‌کردند. اول هم زبان آکادمیک و به اصطلاح زبان علم، زبان فرانسه بود. چون نفوذ فرانسوی‌ها زیاد بود. می‌دانید که فرانسوی‌ها هر جا را که گرفتند خط و زبان آن‌جا را فرانسوی کردند و گفتند این زبان علم است. هر جا را هم که انگلیس‌ها گرفتند خط و زبان انگلیسی را اجباری کردند و گفتند این زبان علم است. مثلاً ما سهم انگلیس‌ها بودیم. زبان انگلیسی اجباری شد و تا همین الان هم هست. آن‌هایی که برای فرانسه بودند تا الان زبان فرانسه اجباری است. هر جا را که روس‌ها گرفتند خط و زبان آن‌جا را روسی کردند و گفتند این زبان علم و تمدن و پیشرفت است. هر کسی هر جا را گرفت زبان و خط آن‌جا را برای خودش کرد. این‌جا زبان فرانسه بود و تقلید از مدارس فرانسه شد. فضا، فضای غرب‌گرایی بود ولی از نوع فرانسه بود. از نوع انگلیسی و روسی نبود که اصلاً داخل ایران نفوذ داشتند و در حکومت بودند و مدام به فکر اشغال و غارت از نزدیک بودند. فرانسه هنوز دستش به ایران خیلی باز نشده بود. عمدتاً هم بچه‌های اعیان و اشراف اولین نسل دانشجویی بودند. بچه‌های دربار قاجار، بچه‌های ملاکان ثروتمند بودند. همین‌ها هم بعد منادیان غرب‌گرایی و حتی غرب‌زدگی شدند و خیلی از آن‌ها عضو فراماسونی شدند و تقریباً در حکم جاسوس و عوامل فرهنگی غرب شدند. بعد البته انگلیس‌ها آمدند و توسط بعضی از همین فارغ‌التحصیلان دارالفنون انقلاب مشروطه را منحرف کردند. یک جریان مردمی دینی ضد استبداد و ضد استعمار را به یک جریان وابسته‌ی ماسونی تبدیل کردند و نتیجه‌ی انقلاب مشروطه به جای رهایی و پیشرفت و آزادی ایران تبدیل رژیم قاجار به پهلوی و یک رژیم صد درصد وابسته شد که باعث هزاران فلاکت و تحقیر در ایران شد. سوال این بود که ما می‌خواهیم یک سری الگوهای نظام آموزشی و سیستم اداری و حکومت را وارد کنیم و طبق الگوهایی که در اروپا هست پیش برویم. اصل حرف هم اشکالی نداشت. در همان زمان امیر کبیر هم همین بحث بود که وزارتخانه‌ها را منظم کنیم. وزارت داخله، خارجه، مالیه، امنیه، عدلیه داشته باشیم. این عیبی ندارد. نوسازی نظام مدیریت و وزارتخانه و هم سیستم حکومتی و هم نوسازی نظام آموزشی خیلی چیز خوبی بود و باید انجام می‌شد. اما به دو شیوه و با دو هدف مطرح شد. یکی این که بگوید این‌ها باعث نشود کشور به لحاظ سیاسی وابسته و تحت سلطه قرار بگیرد و نظام مدیریتی و وزارتخانه‌های حکومتی و دیوان‌سالاری و نظام آموزشی آن هم در خدمت بیگانه قرار بگیرد. نه، بلکه باید در خدمت ملت ایران قرار بگیرد و بر اساس فرهنگ ما اما با یک تجدید نظر عقلایی باشد. مدرن بشود. مدرنیزه بشود اما سکولاریزه و غیر دینی و ضد دینی نشود. از تجربه‌های غرب و شرق استفاده کنیم اما غرب‌زده و غرب‌باور و فاقد اعتماد به نفس نشویم. اما امیر کبیر کشته می‌شود و خط دوم می‌آیند. حالا ممکن است به خود امیر کبیر هم انتقاداتی بشود که خیلی نگاه عمیقی به مسائل نداشت و مبانی را درست نمی‌شناخت اما انگیزه‌ی او انگیزه‌ی خوب و مثبتی بود. اما بعداً همین دارالفنون به دست کسانی مثل میرزا آقا خان نوری افتاد. وقتی ایشان را با خط و دستور غربی‌ها و انگلیس‌ها در زمان ناصرالدین کشتند میرزا آقا خان نوری و یکی دیگر بر سر کار می‌آید که اصلاً تابعیت انگلیسی داشته است. ناصرالدین شاه می‌گوید حالا که قرار است نخست‌وزیر و صدر اعظم بشوی تا کشور پیشرفت کند اقلاً تابعیت خود را دوباره به ایران برگردان تا مردم نگویند یک ایرانی انگلیسی شده بعد از امیر کبیر نخست وزیر شده است. تا این حد بود. اولین سفیر ایران در آمریکا هم پسر همین است که مشهور به «حاجی واشنگتن» شد. به مکه رفته بود. وقتی از حج برگشت گفتند سریع برای سفیری برو چون ما می‌خواهیم به ینگه‌ دنیا وصل بشویم. آن‌جا اولین بار است که مطرح شده روابط ایران و آمریکا در زمان ناصرالدین شاه به وجود آمده است. اسم اولین سفیر ایران در آمریکا خیلی قشنگ است. «حاجی واشنگتن». ترکیب حاجی و واشنگتن است که نشان می‌دهد چه نگاهی حاکم است و به اسم پیشرفت می‌خواهد را به کدام سمت ببرد. این‌ها آمدند. چه آن 7، 8 سالی که میرزا آقا خان نوری است که دولتش در ماه محرم سقوط می‌کند و تحت فشار افکار عمومی قرار می‌گیرد و ناصرالدین شاه به جای او همین میرزا حسین سپهسالار را می‌آورد که عضو فراماسونری است. ماسونی است. در اروپا رفته تا به اصطلاح برای پیشرفت کشور چیز یاد بگیرد و رفته عضو فراماسونری شده و به انگلیس و دیگران وابسته شده و آمده تا کارهای آن‌ها را پیش ببرد. ادعای آن‌ها هم این است که با سیستم جدید تمام مشاغل دولتی به روش درست علمی انجام می‌شود تا آیین سلطنت ترقی پیدا بکند. صحبت از ملت نیست بلکه صحبت از سلطنت است. نجات و پیشرفت و تقویت رژیم سلطنت است و این که مملکت خودمان را سلطنت تربیت بکند و آیین سلطنت ترقی پیدا کند و وزرا و امنا باید شورا کنند. خب خیلی حرف خوبی است ولی کجا شورایی و شوروی شد؟ کجا نخبگان مستقل ملت آمدند تا راجع به مسائل شورا کنند و نظر آن‌ها را بفهمند؟ یک عده تحت عنوان شورا نظرات ماسونی و سفارت‌های انگلیس و گاهی روس را انتقال دادند و با فشار این‌ها و به اسم شورا بودند. یعنی عملاً وزرا و امنایی نبودند. خود مجلس هم که بعداً مجلس مشروطه شد و قبل از آن دارالشورا و مشاورین شاه در دربار قاجار بودند، نصف آنگلوفیل بودند و نصف روسوفیل بودند. یعنی نوکرهای انگلیس و نوکرهای روسیه بودند. بعداً کم کم نوکرهای آمریکا هم اضافه شدند. خیلی از آن‌ها بهایی یا یهودی یا ماسونی بودند. یا هم ماسونی بودند و هم بهایی بودند و تحت عنوان پیشرفت مسئله‌ی تجدد و ترقی و طرح نظامات جدید و این که «آدمیت» می‌گوید فلسفه‌ی دولت میرزا حسین سپهسالار تغییر و ترقی بود. شعارها همین بود. شعارها این بود که ما می‌خواهیم طرح حکومت اصلاح و به روز بشود. دولت منظم با قوانین جدیدی که خودمان می‌گذاریم طراحی بشود. ادارات قدیم لغو بشوند. وضعیت جدید و ادارات جدید ساخته بشود. ملت تربیت بشوند. مدارس جدید و صنایع جدید بیایند و صنایع جدید و نشر علوم اسباب ترقی دولت و ملت است و برای این که افکار عمومی هم در جریان باشند و نظارت کنند روزنامه به راه می‌اندازیم. آیین وطن‌پرستی، دفاع از حقوق مردم، احیای سلطنت قدیم و عظمت باستانی ایران را پیش می‌بریم. خیلی خوب. کدام یک از این‌ها اتفاق افتاد؟ اصلاً کاری ندارم که کدام یک درست است و کدام یک غلط است. اصلاً بگوییم همگی درست است. کدام یک اتفاق افتاد؟ شما به عظمت باستانی هم نرسیدید. دهه به دهه کشور ضعیف‌تر، ذلیل‌تر، وابسته‌تر، تحقیر شده‌تر و عقب‌مانده‌تر شد. اگر قبلاً تولیدات بعضی صنایع هم بود، اگر تولید کشاورزی بود که ایران به لحاظ کشاورزی کاملاً خودکفا بود و صادر می‌کرد، اصلاً مشهور بود که فقط خراسان ایران کل گندم ایران را می‌داد و بقیه برای صادرات تولید می‌شود. همه‌ی این‌ها تحت عنوان اصلاحات از بین رفت. تحت عنوان پیشرفت، نظام مدرن، مدرنیزه کردن، دروازه‌ی تمدن بزرگ بودن از بین رفت. همه‌ی این‌ها از اواخر قاجار ضعیف شد و در زمان پهلوی همه به صفر رسید. شما می‌دانید که قبل از انقلاب هیچ صنعت بزرگ ایرانی نداشتیم. چه صنعت نفت، چه صنعت ذوب‌آهن، هیچ نبود و سه‌، چهار مورد بود که همگی مونتاژ و وارداتی بود و فقط مستشارهای غربی بودند. هیچ چیزی نبود. زنان ایران قبل از انقلاب اکثراً بی‌سواد بودند. جامعه‌ی ایران جامعه‌ی بی‌سوادی بود. حالا که بحث 16 آذر است شما این را بدانید که زمان انقلاب کل دانشجوهای ایران صد هزار نفر بودند. الان جمعیت نسبت به آن موقع بیش از دو برابر شده و تعداد دانشجویان و دانشگاهیان ما نزدیک به 60 برابر شده است. جمعیت دو برابر شده ولی دانشگاهیان ما 50، 60 برابر شده‌اند که همین الان 5، 6 میلیون نفر در دانشگاه‌ها درس می‌خوانند. اکثر زنان قبل از انقلاب بی‌سواد بودند. آن‌هایی هم که می‌خواستند در صحنه‌ی علم بیایند باید بی‌حجاب و برهنه و بازیچه‌ی مردان فاسد می‌شدند. الان یکی، دو دهه است که 70 درصد دانشجویان ما در همه‌ی رشته‌ها خانم‌ها هستند. در هر مسئله‌ای که شما بروید این بحث بود. پیشرفتی که انقلاب اسلامی مطرح می‌کند و پیشرفتی که اواخر قاجار و بعد از آن در زمان پهلوی می‌گفتند و خط غرب‌گرا در جمهوری اسلامی که تا الان قوی و ضعیف شده است. همین مسئله‌ی دانشگاه و مسئله‌ی زنان را مقایسه کنید. مسئله‌ی علم و مسئله‌ی زن را ببینید. در بقیه‌ی جهات هم همین بوده است. مثلاً روستاهای ایران نه آب داشتند، نه برق داشتند، نه جاده داشتند. نزدیک به 6 دهه و 60 سال حکومت پهلوی با شعار پیشرفت بر سر کار بود و کل کشور در دست 60، 70 هزار مستشار آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی بوده و اداره می‌شده است. همه‌ی این‌ها فقیر و گرفتار بودند. بعد از انقلاب با جنگ و تحریم و هزار مشکل دیگر تقریباً همه‌ی روستاهای ایران آب، برق، جاده و گاز دارند. الان دعوا بر سر این است که پهنای اینترنت ما را بیشتر کنید. این پیشرفت به لحاظ کمی و کیفی با شعار استقلال و شعار پیشرفت جهادی بود. رژیم پهلوی نزدیک به 60 سال و قبل از آن هم قاجار و به خصوص از ناصرالدین شاه به بعد دائم این شعارها را دادند که ما باید تسلیم غرب بشویم، وزارتخانه‌ها را به دست آن‌ها بدهیم و کارها را به دست آن‌ها بدهیم. همین دو، سه هفته پیش یکی از مسئولین ما گفت ما باید از غرب مدیر بیاوریم. نمی‌دانم در رسانه‌ها دیده‌اید یا نه. راجع به شهردار و مدیریت شهری گفته‌اند باید از غرب بیاوریم. این همان خطی است که زمان قاجار گفتند برویم از انگلیس وزیر بیاوریم. می‌خواهم بگویم این خط هنوز هم هست. حالا خیلی جرئت نمی‌کند صریح حرف بزند ولی ادامه‌ی همان‌ها است. این‌ها تفاله‌ی آن فکر است که هنوز در بعضی‌ها هست. همان موقع این مسئله مطرح شد که ایدئولوژی، سبک جدید، سیستم اداری و سیاسی کشور را می‌خواهیم تغییرات عمده ایجاد بکنیم و ناصرالدین شاه در سلام عام و گفتگوی عمومی با مردم گفت از این پس امنای دولت همه باید این سبک و مسیر جدید را پیش بروید که به وجود شخص اول یعنی میرزا حسین سپهسالار ماسونی انجام شده و ملت و دولت باید سلیقه‌ی جدید ما را در حکومت پیش بگیرند. سلیقه‌ی ما عوض شده و حالا این سلیقه‌ی جدید ماست. کاش سلیقه‌ی جدید تو بود. کاش فقط استبداد یک آدم نادان در رأس حکومت بود که حالا به این نتیجه رسیده که باید پیشرفت کند. سلیقه‌ی تو هم نبود. تحکم بود. وابستگی بود. بعد ناصرالدین شاه به صدر اعظم دست‌خط نوشت که امیدوار هستم ما عمری داشته باشیم و موفق بشویم. این شعار اصلاحات همیشه بهانه‌ی همین کارها بوده است. اصلاحات و خیالات عمده‌ای که برای ترقی و پیشرفت در نظر است به نتیجه برسد. میرزا حسین سپهسالار آمد نطق کرد و گفت اعتقاد من درباره‌ی حضرات ملاها این است که به قدر ذره‌ای در امورات حکومتی آن‌ها را مداخله نخواهیم داد و اجازه نمی‌دهیم آن‌ها بین ملت و دولت واسطه باشند. تا حالا ملت از طریق آن‌ها حرف‌های خود را به ما می‌زده و ما حالا دیگر این‌ها را حذف می‌کنیم. ما اصلاً واسطه نمی‌خواهیم. با این شعار آمدند. نتیجه‌ی این روال این بود که هر ده سالی که ایران را نگاه می‌کردی می‌دیدی اقتصاد ضعیف‌تر شده، حکومت دیکتاتورتر شده، وابستگی به غرب و انگلیس‌ها و روس‌ها در آن موقع چند برابر شده است. یعنی هرگز ایران پیش نرفت. متأسفانه توانستند هسته‌ی اولیه‌ی بروکراسی وابسته را از طریق خروجی‌های همین دارالفنون در دوره‌ی بعدی که استادها را از انگلیس آوردند، و خط غرب‌زدگی را بر دارالفنون حاکم کردند و دیوان‌سالاران اصلی که اتفاقاً هسته‌ی اولیه‌ی رژیم پهلوی را انگلیس بعد از کودتای رضا خان با این‌ها ساخت از داخل همین‌ها بیرون کشید. یعنی از داخل ماسونی‌ها و کسانی که با بورسیه به انگلیس و فرانسه رفتند که چیزی یاد بگیرند و به کشور برگردند. ولی همه آمدند در حکم عوامل وابسته به سرویس‌های جاسوسی و ماسونی و عوامل دشمن داخل کشور مشغول شدند. انگلیستان از طریق آن‌ها ایران را کنترل کرد. رژیم پهلوی را به دست این‌ها آورد. انقلاب مشروطه را قبل از آن به دست همین فارغ‌التحصیلان دارالفنون منحرف کرد و به آن خیانت شد. اول از این شروع کردند که می‌خواهیم تکنولوژی جنگی بیاوریم و قوی بشویم، نظام آموزشی و اداری و اقتصاد و بانکداری و گمرک و مالیات شما را می‌خواهیم درست کنیم و بعد آمدند بر کل نظامات مالی و مرزها و گمرک و ارتش و پلیس مستقر و مسلط شدند و کشور را در مشت گرفتند بدون این که هزینه‌ی جنگ و اشغال‌گری را بپردازند. یعنی یک مرتبه در دهه‌های اول و دهه‌ی سی میلادی سی هزار ارتش آمریکا و سرباز آمریکا وارد ایران شده است. بعد از انگلیس و بعد از روس‌ها این‌ها هم آمدند. بدون این که هزینه‌ی جنگ و اشغال را بدهند. تحت عنوان این که ما آمده‌ایم کاری کنیم که شما پیشرفت کنید. با همین شعار پیشرفت و اصلاحات آمدند و گفتند ما می‌خواهیم اصلاحات بکنیم و رفورم بکنیم. می‌خواهیم شما هم مثل اروپا بشوید. می‌خواهیم شما هم مثل آمریکا بشوید. آمدند و نفت ایران را غارت کردند و مکیدند. گفتند می‌خواهیم عقب‌ماندگی‌های نظامی و صنعتی و اقتصادی و آموزشی شما را حل کنیم. می‌خواهیم شما خودکفا بشوید. می‌خواهیم با سرمایه‌داری غرب رقابت کنید. شما هم مثل ما بشوید. ولی عملاً اول چند ده نفر، بعد چند صد نفر و بعد چند هزار نفر آدم وابسته که یا مزدور و جاسوس و غرب‌پرست بودند در خط اول و در خط دوم غرب‌باور و در خط سوم غرب‌گراها و در خط چهارم غرب‌زده‌ها آمدند. در سه، چهار رده تعریف شد. ولی این‌جا هیچ وقت غرب نشد. هیچ وقت ایران غرب نشد که اقلاً اگر مضرات غرب را دارد مزایای آن را هم داشته باشد. غرب نباید باشی ولی غرب‌زده، غرب‌پرست، غرب‌باور، نوکر غرب باید باشی. حالا فرض کنیم اگر رژیم پهلوی علیه دین و عزت و استقلال ایران مبارزه کرد و ایران تسلیم شده بود. کاش اقلاً پیشرفت کرده بود که آدم بگوید 60 سال رژیم پهلوی را با دو کودتا و با آن همه شکنجه و غارت و کشتار بر سر کار آوردند. کشور تحقیر شد، ذلیل و وابسته شد، ولی حداقل به لحاظ اقتصادی پیشرفت کرد. حداقل به لحاظ بروکراسی پیشرفت کرد. حداقل صنایع داخلی، علم در داخل و تکنولوژی پیشرفت کرد. هیچ کدام از این‌ها نشد. از همه جهت وابسته و فقیر شدیم. نکته‌ی دومی که می‌خواهم دوستان به آن توجه کنند این است که این مرگ بر آمریکا شعار عقده‌ای نیست. بعضی‌ها فکر می‌کنند از روی کلیشه می‌گوییم مرگ بر آمریکا. نه. منطقی‌ترین شعار برای ملتی مثل ملت ایران و منصفانه‌ترین شعار، شعار مرگ بر آمریکاست. برای این که این‌ها از اول که به ایران پا گذاشتند مشغول توطئه علیه این ملت و این کشور بودند. از همان اول این‌طور بودند. من فقط به دو، سه نمونه اشاره کنم که ببینید 16 آذر 32 بی‌دلیل نبود که بچه‌ها در دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران علیه نیکسون، دولت آمریکا و علیه شاه و انگلیس‌ها شعار دادند. این شعار مرگ بر آمریکا برای بعد از انقلاب نیست. بعضی‌ها خیال می‌کنند بعد از انقلاب ما خواسته‌ایم دشمن‌سازی و دشمن‌تراشی کنیم و همیشه یک دشمنی به اسم آمریکا داشته باشیم که ضعف‌ها و بی‌عرضگی‌های خودمان را توجیه کنیم. نه. این مرگ بر آمریکا شعار قبل از انقلاب بود. 16 آذر 32 خط مقدم دانشگاه‌های ایران و جوان‌های دانشجو بود و شعار آن‌ها همین بود. می‌گفتند اصلاً حساب رژیم پهلوی و شاهنشاه و سلطنت پهلوی را از حساب آمریکا و انگلیس که ارباب‌های آن هستند نمی‌توان جدا کرد. همه‌ی این‌ها یکی هستند و با هم هستند. نیکسون به دانشگاه تهران آمد تا دانشگاه به او دکترای افتخاری بدهد. دانشگاه رسمی، دانشگاه پهلوی، به این آقا دکترای افتخاری داد و شنل داد و مراسم گرفت. ولی دانشگاه واقعی انقلابی مردمی در همان دانشگاه تهران علیه آمریکا و علیه شاه شعار دادند. آمریکا اول که مراحل اولیه‌ی نفوذ در ایران را شروع کرد ظاهر خیلی روشنفکری داشت و به عنوان کمک و ساختن کشور آزادی‌خواه آمد. آمریکا گفت ما سابقه‌ی انگلیس و روسیه را که نداریم. راست هم گفت. گفت ما که مثل انگلیس‌ها و روس‌ها در ایران سابقه‌ی بدی نداریم. ما که قبلاً با شما کاری نکرده‌ایم. ما شعار آزادی ملت‌ها، شعار دموکراسی، صلح را داریم. شما با انگلیس‌ها و روس‌ها خاطره‌ی بد دارید. آمریکا که این‌جا مشکلی نداشته است. خیلی‌ها هم همان اوایل هم در حکومت ایران و هم در غیر حکومت به آمریکا خوش‌بین بودند. حتی تا همین زمان سال 32 که 16 آذر اتفاق افتاد حتی دکتر مصدق که علیه انگلیس‌ها و دربار بر سر قضیه‌ی نفت اصطکاک داشت و درگیر بود به آمریکا امید بسته بود. گفت آمریکا در برابر انگلیس و روسیه به ما کمک کند. این‌ها ساده‌لوحی بود. یعنی اگر حسن نیت هم بود نشان می‌داد که سطحی‌اندیشی است. کسی که بتواند حساب آمریکا و انگلیس و غرب را از هم جدا کند و فکر کند آمریکا برای رضای خدا آمده یا برای میزان اخلاص در باب حقوق بشر آمده تا به ما کمک کند و نفهمد که این آمریکا اول کل قاره‌ی آمریکا را به خاک و خون کشیده و غارت کرده و بعد به سراغ کشورهای دیگر در شرق آسیا آمده و از این طرف هم در اروپا زمان جنگ اول و دوم بین‌الملل این کار را کرده، چطور می‌خواهد به ایران بیاید و برای ما کاری کند. آیا عاشق جمال ایران و ایرانی شده است؟ اول که آمد در زمان رضا خان کودتا کردند و غربی‌ها این‌جا مسلط شدند. ایران توسط متفقین اشغال شده است. آمریکایی‌ها جزو اشغال‌گران آمدند. شهریور 20 هم که رضا خان را برداشتند و بچه‌ی او را آوردند. چون رضا خان در جنگ تمایل به هیتلر پیدا کرده بود. باز او را آوردند. خب ایران اشغال شده است. این دفعه‌ی دوم که آمریکا جزو اشغال‌گران ایران است. آمریکا و انگلیس و شوروی کمونیست ایران را اشغال کردند. آمریکا آن‌جا می‌بیند رژیم پهلوی و رضا خان را انگلیس‌ها آوردند و رضا خان کاملاً تحت امر انگلیس‌ها است. اول از طرق مسائل غیر سیاسی وارد شد. یعنی اولین اقدام‌های آمریکا را در ایران ببینید. زمانی که رضا پهلوی کودتا کرد و توسط انگلیس‌ها بر سر کار آمد آمریکا صحبت از نفت نمی‌کرد. اول به شمال غرب ایران و به استان آذربایجان غربی آمدند. مسیونرهای مذهبی آن‌ها آمدند و تبلیغ مسیحیت پروتستان را کردند. از این طریق یکی، دو هزار نفر از جوانان سنی کرد، از جوانان عاشوری و مسیحی و ارمنی و جوانان سنی کرد و بعد هم جوانان شیعه‌ی فقیر آن منطقه تحت عنوان این که به مدرسه بروند و علوم جدید یاد بگیرند خواستند مسیحی و آمریکایی و وابسته کنند. تحت عنوان تبلیغ مذهب علیه اسلام تبلیغات کردند و به اسم کشیش جاسوس آوردند. یکی، دو هزار نفر را هم سازماندهی کردند و بعضی از آن‌ها را هم به آمریکا بردند. این‌ها اولین موج ایرانی‌هایی بودند که به ایالت میشیگان آمریکا رفتند که هنوز هم بقایای آن‌ها در آن‌جا هستند. این یک کار این‌ها بوده است. کار دوم این‌ها این بود که به اسم باستان‌شناسی و حفاری به حدود 70، 80 نقطه‌ی ایران رفتند و آثار قدیمی تمدن ایران 7 هزار ساله را غارت کردند و بردند که تا همین الان هزاران هزار قطعه از تاریخ ایران در آمریکا هست. شما می‌دانید که موزه‌ی «لوور» و هم موزه‌ی آمریکا و هم انگلیس و هم فرانسه به خصوص در بخش آسیا و بخش ایران یکی از بزرگ‌ترین و باشکوه‌ترین بخش‌ها را دارد و همه را از ایران دزدیده‌اند و برده‌اند. از همان اول زمان رضا خان این کار را کرده‌اند. یعنی برای حالا نیست. از 90 سال پیش که پای آن‌ها به ایران باز شد این کارها را کردند. همان‌طور که در عراق و سوریه که از قدیمی‌ترین تمدن‌های تاریخ بشر بوده، در همین چند سال اخیر که با جنگ و اشغال و داعش آمدند هم خودشان یک عالم غارت کردند و بردند و هم به داعشی‌ها می‌گفتند که آن‌ها را بردارند و به این‌ها می‌فروختند و از آمریکا اسلحه می‌گرفتند. یک بحث هم این بود. یکی هم به اسم این که می‌خواهیم به شما کمک فنی بکنیم به ساختارهای حکومتی و مدیریتی ایران مسلط بشوند. بیایند و به بانک‌ها و گمرک و بندرها و راه‌آهن نفوذ کنند. می‌دانید که راه‌آهن هم از زمان قاجار شروع شد. یعنی اولین خط آهن قطار در زمان ناصرالدین شاه کشیده شد. تلفن در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمد. سینما در زمان ناصرالدین شاه قاجار آمد. از آن زمان تحت عنوان نوآوری و تجدد این‌ها را آوردند. این‌ها که آمد همه گفتند چیزهای خوبی است و راست هم می‌گفتند. ولی قرار بود اول انگلیس و فرانسه و آمریکا این‌ها را بدهند ولی به اسم‌ این‌ها اول چهار، پنج چشمه آمدند و بعد هم به جای آن نفت را بردند و مسلط شدند و کل حکومت را گرفتند. چیزی نیاوردند. آن چیزی که بردند صد برابر آن چیزی بود که آوردند. بعد شعار روابط تجاری دادند که بازرگانی کنیم و بعد هم صریح بحث نفت و شرکت‌های نفتی را پیش کشیدند و در همان زمان رضا خان پای آن‌ها به ایران باز شد. اول امتیاز نفت شمال و بعد امتیازات دیگری را در نفت گرفتند. چند سند برای شما عرض می‌کنم برای این که روشن بشود مرگ بر آمریکا از 16 آذر 32 و قبل از سال 32 تا به امروز چه منشأیی دارد. به خصوص از سال 32 به بعد که آمریکا به طور کامل بر ایران مسلط شده است. از سال 32 و کودتای 28 مرداد آمریکا جای انگلیس را گرفت و آمریکا قدرت اول در ایران شد و انگلیس قدرت دوم شد. تا آن موقع انگلیس قدرت اول بود. این که از 16 آذر 32 تا الان مرگ بر آمریکا مطرح شده چه وجهی دارد؟ اولاً سرمایه‌داری نفتی داخل آمریکا کل قاره‌ی آمریکا را سرکوب و غارت کرد. اشغال و جنایت کرد و اول سلطه‌ی خود را بر قاره‌ی آمریکا کامل کردند و بعد در فاصله‌ی دو جنگ به قاره‌ی اروپا آمدند و بعد شعار اقتصاد جهانی و سرمایه‌داری دادند و شورای روابط خارجی در آمریکا تشکیل شد که تا همین الان هم این شورای روابط خارجی هست که الان هم رئیس جمهورهای ما هر وقت به نیویورک می‌روند دو، سه جلسه با آن‌ها می‌گذارند. این شورای روابط خارجی جزو اولین شوراهایی است که برای غارت جهان در آن‌جا تشکیل شد که کمپانی‌های بزرگ سرمایه‌داری و دانشمندانی که این‌ها به عنوان تینگ تانک و نظریه‌پرداز در روابط خارجی خرید و فروش می‌کنند در آن‌جا علیه ایران و همه‌ی کشورهایی که هدف دارند کار تحقیقی می‌کنند. جنگ اول جهانی تمام شده. اروپا در جنگ اول و بعد هم در جنگ دوم نابود شده و آمریکا که در جنگ ضربه نخورده شروع به رشد کرده و تبدیل به قدرت اول در غرب می‌شود. بنگاه‌های بزرگ مالی امتیازهای نامحدود می‌خواهند. ظرف 7، 8 سال مناطق نفت‌خیز خود آمریکا مثل کالیفرنیا را شناسایی کردند و آن‌جا را از مردم معمولی و فقیر گرفتند و غارت کردند. استثمار و غارت از داخل آمریکا شروع شد و جالب است استخراج نفت و غارت‌ زمین‌های نفتی داخل آمریکا زیر نظر شخص رئیس جمهور آمریکا بود. چون کمپانی‌های نفتی به خود او هم سهمیه می‌دادند. می‌گفتند رئیس جمهور و حکومت کمک کند تا این زمین‌های نفتی را از مردم معمولی که آن‌جا هستند و نمی‌دانند زیر زمین آن‌ها نفت است بگیریم. نفت را مفت بگیرند و سهم رئیس جمهور را هم بدهند. تا همین الان این وضعیت هست. یعنی هر کدام از رئیس جمهورهای آمریکا به چند کمپانی آمریکایی وصل هستند. مثلاً وقتی که در زمان «بوش» عراق را اشغال کردند سریع دو کمپانی را آوردند که برای «دیک چنی» وزیر جنگ و مربوط به خود خانواده‌ی «بوش» بودند. یعنی پول‌های غارت را هم به بیت‌المال آمریکا نمی‌ریزند که به همه‌ی مردم آمریکا برسد. به بیت‌المال کمپانی‌های خودشان و خانواده‌های خودشان می‌ریزند. هر کدام از این‌ها که می‌آیند یک خانواده هستند. الان آن‌جا چند خانواده هستند که حکومت می‌کنند. چند خانواده را هم جلوی ویترین می‌آورند. مثلاً خانواده‌ی «بوش» این طور بود. بوش پدر 4 سال، بوش پسر 8 سال، بوش برادر هم دوره‌ی پیش جزو نامزدها بود و احتمالاً باز دفعه‌ی بعد می‌شود. «کلینتون» را می‌آورند، باز همسر او می‌آید. «اوباما» خودش آمد و حالا خانم او را آماده می‌کنند که اگر لازم بشود او بیاید. همین‌طور دختر خاله و پسر خاله و فامیل بازی است. پشت سر این‌ها هم 10، 20 کمپانی هستند. کمپانی‌های سرمایه‌داری که بودجه‌ی این کمپانی‌ها به اندازه‌ی بودجه‌ی سالانه‌ی چند کشور در دنیاست. اسم آن‌ها کمپانی است و این‌ها داخل آمریکا وزیر و وکیل و کنگره و سنا و فرماندار آدم و قاضی دارند. هر کمپانی یک ملوک الطوائفی دارد. این‌ها 7، 8 کمپانی هستند. رسانه‌های بزرگ برای این‌ها است. رادیو و تلویزیون‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای برای این‌ها است. مثلاً 7، 8 کمپانی هالیوود را اداره می‌کنند که این کمپانی‌ها برای همین‌ها است. هیئت امنای چند دانشگاه اصلی در آمریکا مثل هاروارد باز همین‌ها هستند. صنعت پورنو و سکس این‌ها هستند. سینمای هالیوود این‌ها هستند. کارخانه‌های بزرگ اسلحه‌فروشی در جهان این‌ها هستند. اغلب هم یهودی و سرمایه‌داران یهود هستند. بزرگ‌ترین معاملات مواد مخدر در جهان، قاچاق انسان باز همین‌ها هستند و این‌ها بر آمریکا مسلط شده‌اند. این‌ها بر دو، سه کشور اروپایی و انگلیس و فرانسه و آلمان مسلط شده‌اند. همین الان حکومت فرانسه و 80، 90 درصد از اشخاص اصلی حکومت ماسونی هستند. همین الان عضو فراماسونری هستند و همه‌ی این‌ها در برابر صهیونیزم تعهد دارند و خط قرمز همه‌ی آن‌ها صهیونیزم است. چون این کمپانی‌های سرمایه‌داری یهودی شبکه‌های بزرگ ماهواره‌ای در جهان دارند. هالیوود در اختیار این‌ها است. کمپانی‌های اسلحه‌سازی برای این‌هاست. شما ببینید همین الان با اسلحه فروختن به عربستان و قطر و امارات و این تیپ کشورها و غارت نفت آن‌هاست که این‌ها این‌طور هستند. و الا کجای این‌ها دموکراتیک است و کجای این‌ها حقوق بشر و صلح است؟ آخرین نمونه همین «خاشقچی» که کشتند. این‌قدر که سر و صدا برای این یک نفر شده است. شما چند میلیون یمنی را نابود کردید. استخوان بچه‌های آن‌ها بیرون زده است. ده‌ها هزار نفر وبا گرفته‌اند. یکسره با هواپیماهای غربی آن‌ها را بمباران می‌کنید. آن‌ها هیچ نیستند. در مورد خاشقچی هم برای این که بین خودشان جنگ قدرت به راه افتاد بولد شد. این‌جا هم این‌ها می‌خواهند از او باج بگیرند و او می‌خواهد از این باج بگیرد. دنیا این‌طور است. در 1921 که تحت عنوان شکوفایی اقتصاد آمریکا رئیس جمهور آن موقع آمریکا بر سر کار می‌آید و اعلام پایان جنگ می‌شود صحبت می‌کند که ما دیگر از این به بعد باید جهانی بیندیشیم. سلطه‌ی اقتصادی آمریکا بعد از جنگ اول شروع می‌شود. رئیس جمهور آمریکا می‌گوید ما از این به بعد به دنبال نظام نوین اقتصادی بین‌الملل آمریکا هستیم. ما دیگر باید از آمریکا خارج بشویم و در اروپا و در جهان گسترش پیدا کنیم. بعد از یک مدتی گفتند این گسترش اقتصادی کافی نیست بلکه ما باید دولت‌ها و حکومت‌ها را کنترل کنیم. بعد گفتند با جنگ و اشغال که نمی‌شود همه‌ی حکومت‌ها را کنترل کنیم. باید یا همه‌ی حکومت‌ها را بخریم و وابسته کنیم یا کودتا کنیم. به این شکل باید مسلط بشویم. توانستند ظرف یک دهه، ظرف 7، 8 سال از 20 کشور قاره‌ی آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی 14 کشور را تحت سلطه‌ی خودشان بگیرند. به درجات مختلف این کار را کردند. از تمام وابسته تا نیمه وابسته تا غیر وابسته‌ی نفوذ پذیر بودند. بعد این کمپانی‌های سرمایه‌داری گفتند باید از قاره خارج بشویم. یکی از کشورهایی که بعد از این زمان توجه آن‌ها را جلب کرده ایران بوده است. به خصوص وقتی که این‌جا نفت کشف شده است. شعارهای آزادی‌خواهی دادند. همان شورای روابط خارجی در آن موقع تشکیل می‌شود و می‌گوید شعار ما ایجاد نظام واحد اقتصادی جهانی است. چه کسانی بنیان‌گذاران این شوراها هستند؟ صاحب‌نفوذترین گروه‌های اقتصادی مالی و سیاسی آمریکا که بر آمریکا مسلط شدند و در فاصله‌ی دو جنگ تحت عنوان این که می‌خواهیم به دولت‌های اروپایی وام بدهیم این کار را کردند.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha